یکی بودیکی نبود...داستان شروع نشده بود که تموم شد...
داستان من بودیکی بود،یکی نبود...
هنوزهیچی نشده بود،آخرخط رسیده بود...
گلایه اززندگی نیست...وجودخداکافی بود....
حالاداستان شروع میشه...
یکی بود،اون یکی هم بود...
دلنوشته ازهــآنیــهــ
خدایاخسته شدم
بازی دیگهstop بریم مرحله بعدی شایدشادترشه
حقایق گاهى وقتا توى شوخى پیـدا میشه
اما خیلى احمقانه اس اگه فکر کنیم
آدمها توى شوخی دلشون نمیشکنه…
دیدن عکست تمام سهم من است
از “تو ”
آن را هم جیره بندی کرده ام
تا مبادا
توقعش زیاد شود!
دل است دیگر . . .
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!
اگه بچه داشته باشین اسمشوچی میذاری؟؟؟؟؟
تو ظریفی
مثل گلدوزی یک دختر عاشق
که دلانگیزترین گلها را
روی روبالشی عاشق خود میدوزد .
با تو بودن خوبست
تو چراغی، من شب
که به نور تو کتاب دل تو
و کتاب دل خود را که خطوط تن تست
خوش خوشک میخوانم
تو درختی، من آب
من کنار تو آواز بهاران را، میخندم و میخوانم
میگریم و میخوانم .
با تو بودن خوبست
تو قشنگی
مثل تو، مثل خودت
مثل وقتی که سخن میگویی
مثل هروقت که برمیگردی از کوچه به خانه
مثل تصویر درختی در آب
روی کاشانه، در چشمان منتظرم میرویی ..
{ منوچهر آتشی }
ایـــن روزها
تـــنها هنـــر ادمها
دل شــکستن اســـت...
میگی این یکی
با بقیه فرق داره ؟!
اشتباه نکن
این فقط :
بازیـــگر بهــتریه...!