فاصله بین داشتنت و نداشتنت
یک حــــرف است فقط یک حرف
اما وقتی نیستی همه چیز تورا یاد اوری میکند
تورا و نبودنت را
گاهی یک حـــــرف چقدر بزرگ است…
کافیست تو را به نام بخوانم تا ببینی
لکنت عاشقانه ترین لهجه هاست…
و چگونه لرزش لبهای من
دنیا را به حاشیه می برد…
دوستت دارم
با تمام واژه هایی که
در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی که
بخاطر تو شعر می شوند…!!
بــرخـی از احـساس هــا را بــایــد ،
مــرد بــاشی ، تــا بـفهمـی !
زن بــاشی تــا ، درک کـنی !
مرا یاد بگیر
نه مثل جبر!
نه مثل هندسه!
نه مثل یک منهای یک
که همیشه می شود صفر!
مرا یاد بگیر
مثل نیمکت آخر
زنگ آخر
و دستانی که نام تو را
مدام روی چوب حک می کرد،
مرا یاد بگیر…
یادش بخیر…!
هوا سرد بود
داشت برف می بارید…
او می خندید
و من فکر می کردم مرداد ماه است…!!!
دیگر به همه چیز شک دارم
وقتی تو به دوست داشتن من یقین داشتی
و بی بهانه رفتی
همیشه نه،
ولی گاهی میان بودن و خواستن فاصله می افتد،
بعضی وقتها هست که
کسی را با تمام وجود می خواهی
ولی نباید کنارش باشی …
تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .
من یه باردیگه اومدم