شــــاد باش…!
شاید وقتی دیگــــر نه،
همین حالا؛
مهربانی گلی باشد که به یک لبخنــــد،
ما را صد بهــــار بشکوفاند!!
یادت باشد بهــــارهایی که، بی لبخنــــد ما بر باد رفت..!
آفتــــابی تر باش…، آسمان آبیــــست…!!
آنکس که می گفت دوستم دارد
عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد
بلکه رهگذری بود که روی برگ های خشک پاییزی راه می رفت
و صدای خش خش برگ ها همان آوازی بود
که من گمان می کردم می گوید
دوستت دارم
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
»»احمد شاملو »»
خدایا!!...مراببخش که یه عمرازتو،جزتوراخواستم!!!!!!!
یه حرفایی...تودلم هست که فقط حاضرم به کسی بگمشون...که فرداقراره بمیره!!!!
خنده رامعنای سرمستی ندان
/آن که میخنددغمش بی انتهاس
/لبخندمیزنم تاکس نداندرازمن
/ورنه این دنیاکه مادیدیم خندیدن نداشت
بی مناسبت هم میشدمادر،رادوست داشت*دوستت دارم مادر*